چشم هایش را بست و احساس کرد که در انگلستان، سرمربی یک تیم فوتبال است، چند دقیقه بعد فریاد هواداران طلایی پوش او را به خودش آورد. نتیجه حیرت آور بود و باورنکردنی؛ صنعت نفت ۴ – سپاهان ۲٫ دقایقی بعد در نشست خبری، خبرنگارانِ خوشحال منتظر اسکو بودند، آن ها که با سرجیو خوب تا نکردند، این بار با اسکوچیچ سر شوخی را باز کرده بودند و مربی کروات نیز سرمست از یک پیروزی تاریخی، پاسخ آن ها را میداد: «-برنامه تان برای نیم فصل دوم چیست؟ +برنامه ام این است که به زاگرب بروم، دخترم را ببوسم، برایش شکلات و عروسک بخرم و ۷ روز استراحت کنم! -آیا برخواهید گشت؟ +چرا برنگردم؟ مگر چه اتفاقی افتاده است؟»
اما یک ماه بعد در یک شنبه دیگر، این بار صنعت نفت به یک تیم بزرگ، باخت و سرمربیاش را از دست داد. نه این که به خاطر نتایج بد اخراج شود یا این که تمایلی به کار در آبادان نداشته باشد! این مرحله چندم، از یک سندروم عجیب بود که به جان فوتبال ایران افتاد و در عرض چند ماه، خارجی ها را یکی پس از دیگری، پس زد و به خانه فرستاد و باعث شد تا امروز میشو کریستوویچ و میودراک رادولوویچ، آخرین سنگر غیرایرانی ها در لیگ برتر را نگه داشته باشند.
اسکوچیچ در حالی ایران را ترک کرد که بهترین نتایج تاریخ نفت آبادان را ثبت کرده بود؛ ۸ پیروزی، ۶ تساوی و ۴ باخت. ۳۰ امتیاز که باعث شد تا نفت بهترین تیم جنوبی لیگ برتر باشد و مدعی کسب سهمیه آسیایی. یک فصل فوق العاده برای هواداران آبادانی و البته ستاره هایی که خود را آقای گل و پاس گل لیگ برتر میدیدند و شاید، بهترین روزهای فوتبالی را پشت سر میگذاشتند.
جدایی اسکوچیچ پازل ایرانیسازی نیمکت ها را کامل تر کرد. در دو ماه اخیر، فوتبال ایران پس از جدایی استراماچونی، دنیزلی و کالدرون، شوک های مختلفی را تجربه کرد اما شوک اصلی، جایی بود که مدیران باشگاهها پس از جدایی این مربیان، حتی به سراغ بازار خارجی نیز نمیرفتند و باوجود صرف هزینه های گزاف در موردی نظیر یحیی گلمحمدی، ترجیح میدادند که از بازار داخلی استفاده کنند. یا مدیران استقلال که پیشتر برای انتخاب فرهاد مجیدی به عنوان مربی موقت مردد بودند، او را جانشین استراماچونی انتخاب کردند یا تراکتوری ها که همیشه اولویت را به اسم و رسم مربی میدادند، ساکت الهامی را بر مسند هدایت تیم قرار دادند یا حتی شهرخودرو که باتوجه به دریافت هزینه رضایت نامه یحیی، از مجتبی سرآسیابی استفاده کردند. چرا؟
بدون تردید این تعداد از انتصاب مربی ایرانی در فوتبال ایران که ۱۲ سرمربی خارجی مختلف را در یک سال اخیر تجربه کرد، عجیب و قابل تامل است. باید پرسید که آیا در ایرانیزه کردن نیمکت ها عزمی فراتر از مدیران عامل باشگاه ها وجود داشته است؟ این پرسشی است که البته پاسخ آن را نه در لابلای سطور این گزارش، بلکه در گفتمان غالب بر تصمیمگیرندگان فوتبال باید جستجو کرد. اسلامیان عضو هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال، یک ماه پیش در مقابل ساختمان این نهاد گفته بود: «به صلاح کشور است تا سرمربی تیم ملی داخلی باشد».
اما تبعات تداوم حضور مربیان خارجی بر روی نیمکت تیم های ایرانی به عنوان نفر اول چیست؟ شکی نیست که داخلی بودن سرمربیان تیم ها، مزایای قابل توجهی دارد که البته بیشترشان متوجه مدیران باشگاه ها و مسئولان فوتبال است. از جمله این که نیازی با تامین ارز، دور زدن تحریم بانکی، پرداخت منظم حقوق ها و… نیست. از طرف دیگر مربیان ایرانی که اغلب پیشکسوت تیم ها (مجیدی و گل محمدی) هستند یا نقاط مشترک زبانی و قومی با هواداران تیم ها (سرآسیابی و الهامی) دارند، طبیعتا مقاومت بیشتری در مقابل مشکلات دارند و مدیران میتوانند از رویارویی آن ها با هواداران، به نفع خود (سو)استفاده کنند.
از جهت پوشش رسانه ای نیز این موضوع تاثیرگذار خواهد بود. اگر روزنامه های ایتالیایی، کروات، آرژانتینی و آلمانی به سبب حضور مربیان این کشور در ایران، نیم نگاهی نیز به لیگ برتر خلیج فارس داشتند، حالا به چه دلیل باید اخبار لیگ ایران را دنبال کنند؟ خصوصا این که تصاویر منتشر شده از لیگ برتر نیز، کیفیت مورد نظر تلویزیون های این چند کشور را ندارد و قابل استفاده نیست.
تبعات برای کیفیت فنی فوتبال ایران چطور خواهد بود؟ اگر نقطه عطف بحرانی ترین دوران باشگاه پرسپولیس را لیگ چهاردهم بدانیم، بدون تردید منجی این تیم نیز برانکو ایوانکوویچ خواهد بود. کسی که سکان هدایت سرخپوشان را در میانه جدول برعهده گرفت و این تیم را با ۷ جام قهرمانی و یک فینال آسیا تحویل داد. هواداران فوتبال، لیگ پانزدهم را فراموش نمیکنند؛ جایی که پرسپولیس، علاوه بر کسب نتایج خوب، نمایش های درخشانی را هم ارائه میکرد و زمینه های تغییرات بنیادین را در لیگ ایران پدید میآورد. به طور مثال حضور برانکو روی نیمکت پرسپولیس سبب شد تا استقلالی ها از محبوب ترین مربیان خود یعنی پرویز مظلومی و علیرضا منصوریان گذر کنند و به فکر مربی خارجی بیفتند!
همین حضور یک مربی باکیفیت خارجی نظیر برانکو ایوانکوویچ بود که باعث شد پرسپولیس برای اولین بار به فینال لیگ قهرمانان آسیا برسد و این مطالبه را در بین هواداران استقلال، تراکتور و سپاهان نیز به وجود آورد. در این دوره ۴ ساله، صعود از مرحله گروهی، یک عادت برای هواداران سرخابی بود و آن هم در شرایطی که پیش از آن، کسب سهمیه آسیایی نیز برای طرفداران قابل قبول بود! این نکته که دربی برگشت لیگ چهاردهم با ۴۰ هزار صندلی خالی برگزار شد و دربی برگشت لیگ پانزدهم همین تعداد هوادار را پشت در ورزشگاه داشت، نکته ای است که به خوبی همه چیز را مشخص میکند.
البته، این ها واقعیاتی هستند که به هیچ عنوان ارزش های مربیان ایرانی را زیر سوال نمیبرند. یحیی گل محمدی، علیرضا منصوریان، فرهاد مجیدی و… افرادی هستند که بدون آموزش بین المللیِ سازماندهی شده از سوی مسئولان فوتبال ایران، به اینجا رسیدهاند و صاحب سبک شده اند. این ایراد آن ها نیست که چرا در قواره برانکو، استراماچونی و… نیستند، ایراد اصلی متوجه گردانندگان فوتبال است که اهمیت جدی به مسئله آموزش قائل نیستند. اگر آموزش اصولی برای مربیان وجود داشت و اگر امکان حضور در کشورهای خارجی، کنار مربیان بزرگ برای این افراد به وجود میآمد، حالا بدون شک استقبال ویژه و پرتعدادتری در بین جامعه هواداری از آن وجود داشت.
در نهایت، این اوضاعی است که میتواند فوتبال ایران را بیش از این هم تحت تاثیر قرار دهد. داده های آنالیزورهای فوتبال ایران در پایان فصل، منبع خوبی برای تبعات جدایی مربیان خارجی خواهد بود و آن وقت است که میشود بهتر به این سوال پاسخ داد: ویلموتس، استراماچونی، کالدرون، اسکوچیچ، بگوویچ و… رفتند – فوتبال ایران به کجا میرود؟
نویسنده: محمد همتی