پس از تصادف اتوبوس اردوی دانش آموزان در داراب که منجر به جان باختن هفت دختر دوره متوسطه شد، مسوولان خیلی زود خودشان را به صحنه رساندند. هم وزیر آموزش و پرورش به داراب رفت و هم معاون وزیر بهداشت و درمان، یعنی کسانی که وزارتخانه شان به نحوی با این ماجرا مربوط می شد. تا اینجای ماجرا را همه در جریان هستیم اما آن چیزی که محل بحث است، مساله همین نحوه رسیدگی به بحران ها و حوادث است.
اگر وزارتخانه ها را هم سازمان تلقی کنیم، باید گفت که برخورد سازمانی در کشورمان با این دسته از حوادث از جنس واکنش شهروندان است یعنی با این حوادث برخورد عاطفی دارند و واکنش هیجانی نشان می دهند. یکی از دلایلی که سبب می شود در اکثر مواقع حوادث اینچنینی پس از مدت کوتاهی به آن پررنگی در یادها نماند همین نوع برخورد است. ویژگی برخورد عاطفی این است که در کوتاه مدت به شدت برانگیخته می شود، واکنش هایش شدید است و به همین دلیل فرد تخلیه می شود، احساس سبکی می کند و با خودش این حس را دارد که کاری که باید را انجام داده. اینگونه از برخوردها اگر به سطح سازمانی منتقل شود نتیجه اش چیست؟ اینکه فلان سازمان تحت تاثیر یک موج دچار هیجان می شود، به گونه ای که گاه بیشتر از حد مورد نیاز و بالاتر از ظرفیتی که دارد به بسیج سازمانی نیروهایش دست می زند و کل توانش را روی یک موضوع متمرکز می کند و در بالاترین سطح سیاسی و اجرایی با یک حادثه مواجه می شود اما این تب پس از چند روز فروکش می کند، سازمان این تصور را دارد که کاری که در توانش بوده را به انجام رسانده بدون اینکه در واقع برای حل مساله دست به برنامه ریزی بلندمدت بزند. این تحریک شدن هیجان بیش از اندازه است که مثلا سبب می شود کاری که توسط خود مقامات محلی قابل انجام است تبدیل شود به صحنه حضور وزیر و انتشار مداوم عکس ها و حضور گسترده رسانه ها و به دنبال آن یک آرامش نسبی بر سازمان حاکم می شود و کافی است تنها ١٠ روز از قضیه بگذرد تا مساله رنگ ببازد و فراموش شود تا اتفاق بعدی.
✅ در نقطه مقابل این هیجان سازمانی و دیوان سالاری، عقلانیت سازمانی قرار دارد: ذهنیتی که تمرکزش بر این است که از تکرار حوادث مشابه جلوگیری کند. در این نوع نگاه، سازمان یک حادثه را به مثابه علامتی از یک بیماری می بیند که نشان دهنده ضعف در برنامه ریزی های سازمانی است. بعد تصمیماتی می گیرد تا از تکرار چنین مواردی جلوگیری شود، تا این بیماری رو به بهبود برود. این وظیفه اصلی دیوان سالاری است: برخورد با بیماری و تلاش بلندمدت برای جبران ضعف ها و نقص ها.
✅ ما متاسفانه فرهنگ سازمانی مناسب برای برخورد با حوادث در مرحله اول و بعد از آن تلاش برای کنترل و کاهش تعداد آنها نداریم. به نظرم بخشی از این موضوع باید با تلاش رسانه ها و روشنفکران حل شود. باید این حوادث توسط این گروه ها تبدیل به پدیده های تاریخی شوند، رسانه ها این موارد را به عنوان جزیی از یک سلسله حوادث ببینند: مثلا در ١٠ سال گذشته چند مورد تصادف منجر به مرگ دانش آموزان رخ داده؟ محل حوادث در کدام جاده ها بوده؟ این دسته از تلاش ها منجر می شود تا با دیدن موارد متعدد سازمان بفهمد که یک جای کار مشکل دارد. باید به سازمان یادآوری شود که این حوادث نشان دهنده یک پدیده واحد هستند. این قبیل کارها کمک می کند تا حافظه سازمانی شکل بگیرد، سازمان هایی که حافظه قوی ندارند باید حافظه اجتماعی به کمک شان برود و از آنها بخواهد که به برخوردهای تحلیلی و ریشه ای بپردازند. یک از اصلی ترین نکات این است که بر برخوردهای عاطفی سازمانی غلبه کنیم، برخوردهایی که البته از نظر من تحت تاثیر فرهنگ مردم به سازمان ها تسری پیدا کرده است. مردم هم گرفتار این فراموشی هستند، ابراز احساسات می کنند و از یاد می برند.
نکته دیگر در جلوگیری از حوادث اینچنینی این است که والدین دانش آموزان وارد ماجرا شوند. برای برنامه ریزی های اردویی و آموزشی باید والدین مشارکت داشته باشند: باید این حق را برای خودشان قایل باشند که اگر فرزندشان قرار است راهی سفر شود به آنها در خصوص جزییات سفر، ساعت حرکت، نوع وسیله نقلیه، مسیر انتخابی و… اطلاعات داده شود. اگر والدین هم در برنامه ریزی سفر دانش آموزان شرکت داده شوند حتما رضایت نمی دهند که مثلا اتوبوسی که فرزندشان با آن راهی می شود نیمه شب به راه بیفتد. اینگونه مشارکت ها در برنامه ریزی های آموزشی سبب می شود تا احتمال خطا و حادثه در آموزش پرورش کاهش پیدا کند.
✍️ محمدامین قانعی راد