حج

الان 5 سال از اولین انتخابم برای اعزام دانشجویی به مکه میگذره.من4 مرتبه پی در پی (از سال1385تا1389) برای مکه و دو مرتبه برای سوریه دانشجویی انتخاب شدم ولی هر بار یه مشکلی پیش اومد و نتونستم برم. نمی دونم شاید لیاقت نداشتم شاید هم حکمتش این بوده که اون هزینه رو تو زندگیم خرج کنم. بعدش هم که بجای مراسم ازدواج خواستیم بریم، اجازه ندادن و قسمت نشد محرم بشیم. فقط از خدا میخوام زمانی اون لیاقتو بهم بده که واقعا طلبیده بشم، دیر و زودش هم برام مهم نیست. اگه هم برای خودم هیچ وقت زمانش فرا نرسید ناراحت نمیشم فقط امیدوارم بهم اونقدر بضاعت مالی بهم بده که لااقل پدرومادرمو بفرستم. وقتی بهم میگفتن “حج ما تویی” منظورشونو نمیفهمیدم ولی الان که همه زندگیمو مدیونشونم میگم حج من پدر و مادرمن. خدایا بخاطر دل پاک اونها هم که شده نصیب کن.

چون در کف سلطان شدم یک حبه بودم کان شدم / گر در ترازویم نهی می دان که میزان بشکنم
چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی / پس تو ندانی این قدر کاین بشکنم آن بشکنم
گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می/ دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم
چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم/ گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم
خوان کرم گسترده‌ای مهمان خویشم برده‌ای/ گوشم چرا مالی اگر من گوشه نان بشکنم
نی نی منم سرخوان تو سرخیل مهمانان تو/ جامی دو بر مهمان کنم تا شرم مهمان بشکنم
ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی/ گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم

این نوشته در دل نوشته ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.