تو این بیست و چند سال که از عمرم میگذره، سختی های زیادی داشتم. از عقب موندن تو درس و کنکور گرفته ( که خدا رو شکر الان حسابی جلو افتادم) تا شرایط بد اقتصادیم نسبت به همکلاسی ها و دوستان، مصدوم شدن تو اردوی تیم ملی امید و خراب کردن پنالتی فینال دانشجوهای آسیا. امتحان های متوالی سخت خدا که هیچی برام نداشته باشه لااقل آبدیده تر و صبورتر شدم، یاد گرفتم چطور تو مشکلات فقط از خودش بخوام. دوست خوبم علی محمد رضایی (همکلاسی دوره ارشد) بهم می گفت: کسانی که خیلی به درگاه خدا ارج و قرب دارند موقع ” ایاک نعبد و ایاک نستعین” کم میارن. آیا من نوعی تو شرایط سخت صداش زدم؟ زدم ولی وقتی از همه زمینی ها خسته شدم و بریدم دست به دعا شدم و نذر کردم و …
تو خونواده من سختی های بیشتری داشتم نسبت به خواهرا و برادرم، شاید هم دلیلش بلندپروازی خودم بوده و اینکه از روز اول گفتم باید به فلان جا برسم. خدا رو شکر از جایگاه خودم چه علمی، چه پژوهشی، چه شغلی و چه ورزشی و ارتباطات راضی ام ولی بهای زیادی برای اینها دادم. آقای اسدی ( رئیس سازمان بسیج ورزشکاران) همیشه با دیدن مشغله و خستگی من ورد زبونشه:”هر که در این باب مقربتر است/جام بلا بیشترش می دهند“. بعضی وقت ها که تو تاکسی نشستم پشت اتوبوس ها و ماشین های دیگه رو میخونم، اینها واقعا آیه و نشونه است :” لا یکلف ا… نفسا الا وسعها“. همه اینها رو قبول دارم ولی صبر من هم حدی داره، تا جایی می تونم تحمل کنم، تا حدی می تونم با اعتقاد قوی وایسم جلوی مشکلات ولی (بی ایمان نیستم ها) موقع سختی های آنچنانی یادم میره که هست. شاید مشکل از اعتقادات ضعیفمه ولی تو شرایط بحرانی تصمیم گیریم ضعیف میشه. همیشه به دانشجوهام خرده میگیرم که هوش هیجانی دانشجوهای تربیت بدنی فلانه و حالا خودم هوش هیجانیم داره به صفر میل میکنه به خاطر یکی دو تا مشکل ساده.
یادم میاد زمانی که دانشجوی زبان دانشگاه اصفهان بودم و باد تو کلم بود، با وجود اینکه تو هر کلاس 4 5 تا پسر بیشتر نداشتیم، همش تیم فوتبال راه اندازی میکردم، دو سال تا فینال اومدیم و به تربیت بدنی باختیم و یک سال هم قهرمان شدیم. همیشه از مبارزه اون هم به طور منطقی و منصفانه ( نه مثل شرایط من و خونوادم تو انتخابات های گذشته) نه تنها نترسیدم بلکه لذت میبردم و احساس قدرت میکردم. همیشه خصلت جنگجو داشتم ولی بعضی اوقات نمیدونم چرا سرد میشم، خسته و بی انگیزه؟ شاید دلیلش افراد رقیب یا ذی ربط باشن. رفتار پیچیده اونا باعث میشه که من تمام انرژیمو بذارم برای اینکه ببینم این حرفش حالا چه معنی داره و از هزار زاویه بهش نگاه کنم. در صورتی که اگه پیچیده نباشن به راحتی ازشون سبقت میگیرم. تو محیط ورزشی که اینگونه افراد زیادن و متاسفانه به جای ارزشیابی منطقی و شایسته سالاری دست به تخریب میزنن و با افکار تودرتوشون، منو هم وادار به تجزیه و تحلیل افکار مزخرفشون میکنن. تو زندگی عادی هم دوروبریهام کم و بیش از این رفتارها دارن که باعث میشه من هم جلوشون بایستم و دست به کارهایی بزنم که ناخوشایندمه. البته اگه به قول دایی کوچکترم “مامور به وظیفه” باشیم و نتیجه رو بسپاریم به خودش، تنها ملاک عملمون نیتمونه ولی اگه ” مامور به نتیجه” باشیم باید تلاش چند برابری کنیم تا شاید …
شاید شکست تو مبارزات سخت دلیلی باشه که به خدا بیشتر رو بیارم، شاید اگه همیشه برنده باشم صداش نزنم و شاید اگه مبارزه سطح پایین باشه غرور بگیردم و یا اصلا نخوام بجنگم. فقط ازش یه سوال دارم: ” آخه قربونت به جز سلامتی من که بقیه زوایای زندگیمو ارزیابی کردی هزاران بار، باز هم امتحان داری بریزی پایین؟!”
این چند وقت به خاطر شرایط بد اقتصادی مملکت من و همکارای دانشگاهی هم تحت فشار زیادی بودیم. این مشکلات یه جورهایی منو هم داشت خم میکرد، از کارهای پژوهشیم عقب افتادم، درسمو فراموش کردم و (شاید) در حق بعضی دانشجوها کم کاری کردم. همین موارد باعث شد تو مسائل خونوادگی هم ضعیف عمل کنم و مثل همیشه نباشم. امیدوارم اطرافیانم منو درک کنن بدونن که من ازشون انتظار خیلی بیشتری داشتم. با تمام این تفاسیر، هفته پیش حکم استخدام دانشگاه آزادم قطعی شد و قرارداد هیات علمی پاره وقت با دانشگاه صنعتی رو هم امضا کردم. با این روحیه میتونم تو کارهای پژوهشی و علمی به روال قبل برگردم. همین طور امیدوارم تو فوتبال هم به جایگاهی که میخوام برسم. باز هم از خدا ممنونم که اگه به جایی رسیدم خواست خودش بوده و امیدوارم علی رغم فراموشی های مکررم منو رها نکنه. امیدوارم این سختی ها فقط و فقط یه تلنگر باشه که صداش کنم. دوست ندارم اونفدر تو رفاه باشم که فراموشش کنم.
بعد از شکست تو انتخابات مجلس اخیر، داییم یه پیام برا هممون فرستاد. حسن ختام بحث مینویسمش:
“مورچه دانه گندمی را حمل میکرد. نسیم می وزید و دانه را می انداخت. مورچه دوباره و دوباره دانه را برداشت و نسیم… مورچه رو به خدا گفت:” خدایا اگر نسیم نوزد فراموش میکنم که هستی. کاش همیشه نسیم بوزد“.
سلام اقا سعید/چند روزی باهات بودم متوجه شدم روح خیلی بزرگی داری /خیلی
اختیار داری آقا فرزاد. شما لطف داری