مهدی جان آمدی تا عاشقانت لباس سپید حج بر تن کنند و در صحن و صفایت لبیک گویان بر گرد کعبه وجودت طواف کنند و شمیم عشق پلک منتظرانت را بارانی کند، مهدی جان شب یلدای هجران را به یمن آمدن دوبارهات سحر کن.
در نیمه خورشید پدر سراسیمه و شادیکنان و مادر لالاییکنان به استقبالش آمدند، خداوند آخرین هدیه آسمانی خویش را برای زمینیان ارزانی کرده است، منتقم خون حسین و ناجی بشر از گمراهی در آخر زمان هبوط کرده است.
شانه به شانه آیینهها به زلالی سرچشمههای بهشت، صورت ماهچرهاش گلگون به بوسههای محمدی، عطر شمیم بر گریبانش نشان از بهشت و فرشتگان هلهلهکنان به دور گهوارهاش آذین میبینند و طلیعه اهل بیت (ع) را بر بال ابرها سوار کرده و بر زمینیان هدیه میکنند.
ستارهها بر حبل المتین دامنش آویزان شدهاند و نغمههای مستانه سر میدهند، در صبح یک آدینه بر سمند سپید آسمان شب را شکافت و خورشید را بر زمینیان تاباند.
آمده است تا کودکان دیگر زیر سمهای ستم لگدمال نشوند، آمده است تا بادهای سرد و بی شرمانه خزان دیگر لالهها را پرپر نکنند، آمده تا علفها ناشیانه بر گلوی گلهای نپیچند و راه نفس را بر آنها نبندند.
سپهسالار عشق آمده است تا انتقام سرسلسله عشق را از تک تک حرملهها و یزیدیان دوران بگیرد، آمده تا دنیا را خالی از ظلم و جور کند و پرچم گسترده عدالت را بر فراز آسمان هفتم به اهتزاز درآورد، آمده تا وعده خداوند حق شود زمانی که فرشتگان الهی به درگاه نالیدند و گفتند پروردگارا آیا قاتلان بهترین بندگان را به حال خود وا میگذاری و خداوند به آنها فرمود فرشتگان من سوگند که از آنها انتقام خواهم گرفت و امروز روز تحقق این وعده حق الهی است؛ وعدهای که فصلالخطاب تمام بودنها و نبودنها است.
مهدی جان! سینهها هنوز چاک چاک میشود، کودکان هنوز زیر دست و پاها لگدمال میشوند و سرها هنوز بر نیزها بالا میرود، قرآنها پاره میشوند و آب بر روی دوستدارانت بسته میشود، مهدی جان لبها هنوز خشکیدهاند، پاها تاول زدهاند و بیعدالتی بر صورت مردمان این روزگار سیلی میزند، مهدی جان هنوز هم آسمان کربلا مه گرفته و دودآلود است و کودکان گریان و نگران به انتظار تو نشستهاند.
آقای عشق، جمکران تنها مأمن دوستداران تو است که هر جمعه نوای عهد و ندبه و زیارت عاشورا را در گوش زمان پر میکند، شاید این جمعه و شاید جمعههای دیگر، بالاخره روزی خواهی آمد، اما امید دل منتظران، سوی چشمان مادران و پدران این دیار به راه آمدنت خشک شده است.
چند جمعه دیگر باید تسبیح عشق بر پیکره خاک گرفته این دنیا پاره شود، جانماز عشق تو هنوز در صف اول خط الهی گسترده است و عاشقان تو پشت آن قامت بستهاند تا نماز عشق را به امامت حضرت تو اقامه کنند، مهدی جان چند شب قدر دیگر باید رو به آسمان قران به سر بایستیم تا نور دیدگانمان شوی و نگاه که نه گوشه چشمی به فقیران درگاهت کنی.
جانها به لب آمدهاند و نفسها در سینهها حبس شدهاند، تا کی انتظار ریشه در جانمان میدواند، راه گلویمان را بستهاند و خنجر در دیدگان برادران و خواهرانمان میکنند، بر زبانشان میخ میکوبند اما آنها باز هم لب از سخن عشق تو نمیبینند، مهدی جان امید این امیدداران را ناامید مگردان.
همه تو را میخوانند و چشم به راه آمدنت هستند، هم اکنون با دیدههای گریان در انتظار ظهورت افقهای آسمان را به نظاره نشستهایم و به انتهای جادهی انتظار چشم دوختهایم و هر روز و هر شب تو را با ندبه میخوانیم.
مهدی جان آمدی تا عاشقانت لباس سپید حج بر تن کنند و در صحن و صفایت لبیک گویان بر گرد کعبه وجودت طواف کنند و شمیم عشق پلک منتظرانت را بارانی کند، مهدی جان شب یلدای هجران را به یمن آمدنت سحر کن.