خیلیها با هیجان پیگیر نتایج بازیهای المپیکاند؛ پیگیر نتایج مسابقات ورزشکارانی که زیر سایه پرچم کشور خودشان به المپیک رفتهاند و قرار است برای آنها افتخاری بیاورند و نامی و هیجانی و شوقی و شاید مدالی.
تا بوده، رسم المپیک اغلب بر همین بوده؛ که ورزشکاران راه یافته به المپیک تحت پرچم کشورشان به شهر میزبان بروند، مسابقات را از سر بگذرانند و برنده یا بازنده، همه چیز تمام شود و همه به زندگی عادیشان برگردند.
اما امسال المپیک سنتشکنی دلچسبی کرده و تیمی را به مسابقات آورده به نام «تیم پناهندگان» که به قول مقالهای که متاسفانه نام رسانه و نویسندهاش را فراموش کردهام، نماینده موفقیت کشورهایشان نیستند، بلکه نماینده سرافکندگی کشورهایشانند و در عوض نماینده سربلندی خود خودشان. تیمی شامل ده ورزشکار در رشتههای مختلف که هرکدام داستانهای عجیب خودشان را دارند از آنچه از دست دادهاند، آنچه از آنها گرفتهاند، آنچه که بر سرش ریسک کردهاند و راهی که پشت سر گذاشتهاند. من از شروع بازیهای المپیک دلم برای این تیم تپیده. راستش را بخواهید هیچکدام از نتایج را آنقدرها پیگیری نکردهام که بازیهای این تیم ده نفره را. سرنوشت هیچکدام برایم آنقدر جالب، ستایشبرانگیز، نفسگیر و تعیینکننده نبوده که در مورد این تیم منحصربهفرد. بدعت درخشانی که المپیک امسال گذاشت تا به واسطه این رسانه وسیع و تاثیرگذار، افکار عمومی یک گام بلند به سمت حساس شدن نسبت به سرنوشت پناهنگان بردارد. سرنوشتی که علیرغم وسعتش، حساسیت زیادی نسبت به آن نداریم، حتی اگر بدانیم تا پایان امروز (همین امروز و فقط همین یک روز) سیصد و بیست هزار نفر ناچار به ترک خانههایشان میشوند و شاید بلندترین صدایی که در سرشان میپیچید این است:« من هیچ آیندهای ندارم.» اما خیلیهایشان، از سر گذراندند روزهای بمب، آوار، ترس، جبر، از دست دادن عزیزترینها، جا گذاشتن دوستداشتنیترینها و کابوسهای ظاهرا بیپایان را. حالا شدهاند صدای کسانیکه بعد از جنگ جهانی دوم، بالاترین آمار آوارگان و پناهجویاناند. حالا شدهاند بلندترین صدای آنهایی که هر روز، غرق میشوند، کشته میشوند و صد بار در دلشان میگویند:« من هیچ آیندهای ندارم.»
این آگاهیبخشی درجه یک، همان چیزیست که ارزش رویدادهای بزرگ و بینالمللیای همچون المپیک را تعیین میکند و رسانههای سنتی، تنها میتوانند مکمل و ادامهدهنده این تاثیر بزرگ باشند (که خودش نقش مهمیست).
برخلاف تمام تیمهای حاضر در المپیک که بعد از مسابقات، با برد یا باختشان به خانه برمیگردند و همه چیز تمام میشود، داستان ما و مسئولیتهایمان در برابر انسانهایی که به دنبال ابتداییترین حقوق انسانی، سختترین راهها را طی میکنند، تمام نمیشود.
صدای این تیم ده نفره، از تمام پرچمهای حاضر در المپیک رساتر است:« ما نیز مردمی هستیم.»
ثمین مهاجرانی