حالا صدای اذان که بلند میشود، جهان مضطرب شده و پرندهها هم با گرفتن ردایت، سد راه رفتنت میشوند، ای خورشید ولایت، ای سبزترین سروده الهی که نخلها از خون دستانت روییدند، اذان شما را میخواند و شما را تردیدی به رفتن در سجدهگاه عشق نیست، گویا باید امشب محراب عبودیت از پاکترین خون اولیای خدا سیراب شود.
دنیا غم گرفته و ماتم زده است، اینجا در سراسر گیتی تمامی آنهایی که بویی از اخلاق، عدالت و شرافت بردند در سوگ اسطوره ابدی شجاعت و اخلاق در ماتم نشستند، فرقی ندارد شیعه باشی، سنی یا مسیحی، علی (ع) کلید واژه و پل پیوند و همزبانی تمام مردمانی است که به دنبال عدالت، اخلاق، گذشت و شجاعت میگردند.
مولا برای تمام انسانهای زمین از ابد تا ازل الگوی مهربانی، رأفت، اخلاق و پایمردی در برابر عدالت و دفاع از مظلومان است.
ناگهان فریاد ملعون خبیثی، قنوت آسمانیات را شکست و سجود ربانیات را غرق در خون کرد، ملعونی که نامش در صحیفه شقیترین منافقان خبیث عالم ماندگار شد و زمین و آسمان بر او لعن و نفرین فرستادند.
از ضربتی که دنیای جهل بر فرق مبارک آفتاب هستی زد، جهان تاریک شد و ملائک به سوگ نشستند، آن سحر که حتی مرغان خانه مولا هم نگران فتنه خوارج زمان بودند، مولا به سوی وعدهگاه تقدیر پیش میرفت و گویا تقدیر شیعه باز به مصیبت و غصه از نامردمی کوفیان میرسید.
آن زمان که دست کفر و نفاق از آستین ملعونترین خوارج زمان بیرون آمد از برق آن شمشیر زهرآلود چشم جهان به خواب ظلمت فرو رفت و خورشید عدالت در افق جهل و کینه به خون نشست و ملائک فریاد «وامصیبتا» سر دادند.
صدایی از ازل تا ابدیت از محراب کوفه تا عرش اعلا طنینانداز شد و گویا هستی را بر جا متوقف کرد، ندای «فزت و رب الکعبه» انگار آغاز خوشیهای مولا بود و دلتنگی شیعه، مولا به مقتدایش رسید و بار دیگر به رسولالله(ص) و دخت آسمانیاش پیوند خورد و شیعه بیمولا، فردای زهر و خصومت بر حسن (ع) و ظلم عظمای کربلا را در انتظار داشت.
یا علی (ع) دارم میبینم، وصال نورانیات را، اوج گرفتنت را که سالیانی زمینگیر جهل نامردمان شده بودی، تو در نماز عشقت چه خواندی که صفی از ملائک از زمین تا آسمان بر شما اقتدا کردند و اکنون همچون سوگواران دراز گیسو، خبر وصال شما را به عرش میبرند؟
زمین میخواهد، دهان باز کرده و قاتل ملعونت را ببلعد و دنیا شمشیر زهرآلودش را ذوب کند، اما شما در قنوت وصال چه گفتی که اینگونه آرام و با اطمینان سر بر سجده ابدی نهادهای؟ گویا چنان محو استجابتی که سر از سجده وصال برنمیداری؟
اینجا اشک بیکسی بر پهنه صورت یتیمان عالم نشسته است که بار دیگر پدرشان را از دست دادند و پشتوپناه شبهای بیکسیشان را، گویا دیگر از همیان نان و خرما خبری نیست.
حالا دیگر یتیمان کوفه به خانه برگردید، به کاسههای شیر شما نیازی نیست، مولا به جوار کوثر نشان حق شتافته، حالا دیگر حسنین (علیهمالسلام) به رایتان پدری خواهند کرد.
امشب چاههای کوفه دلتنگ شِکوههای مولایند و نخلستانها در ماتمش شروه در باد میخوانند، علی رهسپار است و دلها در پی او روان، او میرود و حسرت ابدی جهان را فرامیگیرد.
از علی (ع) گفتن ساده نیست که خورشید غدیر و اسطوره عدالت را دنیا نظیری به خود ندیده است، نام او که میآید، قلب تاریخ میتپد و دنیا در توفانی به یاد نامردیهای آل ابوسفیان درهم میپیچد، چه مردی که تمام عالمیان فارغ از دین و مذهب در برابر عدالت، شجاعت و مردانگیاش سَرخم میکنند و پهلوانان عالم بر دامن مردانگی و شرفش بوسه میزنند.
از گذشت و مهربانیاش بگویم که چگونه هنگامی که «عمر بن عبدود» ملعون آب دهان به صورت مبارکش انداخت، تنها برای رضای خدا بلند شد و چرخی زد و ذکر حق گفت تا مبادا ضربه آخر را از غیظ شخصی بر آن خدانشناس وارد کند.
کیست جز علی (ع) که آن دمی که بر قاتلش امان دهد، آن دم که وجودش از شدت درد میسوخت و از طعام اندک افطار، قاتلش را سیر کرده و سفارش به خوشرفتاری و قصاص عادلانه کند.
صدای شیون از همه عالم بلند است و گویا این همه فریاد را پاسخی نیست؟ زمینیان در ماتماند و آسمانیان چشمانتظار و علی چون همیشه مظلوم…
فرق عدالت را در شام سیاهی شکافتند و نخواستند آفتاب، ظلمت شبهایشان را روشن کند، علی غریب و تنها، یگانه زیست و تنها رفت و برای ابد تا قیامت، یگانه یکهتاز شرف، مردانگی و عدالت باقی خواهد ماند…