عشق در لحظه‌ها رنگ می‌گیرد/فریادرسی اباالفضل عباس هم بدون دست است

باز هم از کتاب سرافرازی و عشق برگی ورق می‌خورد تا زمین به وجود خود ببالد که کسی بر روی آن قدم گذاشته که فریادها و دادهایش را بر سر کسانی زد که خاندان محمد را آزار می‌دادند و با شجاعت و دلاوری‌هایش به داد مظلومانی رسید که او را حامی خود می‌دانستند و پس از آن نسل‌هایی از شیعه گرفته تا سنی با نام ابوالفضل عباس تمام حوائج خود را با شفاعت از او درخواست می‌کردند.

آری خاکی که سرشت بشریت است، امروز در خود نمی‌گنجد، چرا که توانسته گهواره طفلی باشد که روزی پهلوانی سترگ و یلی حیدری می‌شود و عشق به علی و فاطمه را او به واقع نشان می‌دهد.
13920323000059_PhotoA
از امروز است که با دردهای ام‌البنین چشم خورشید رایت مهربانی و ایثار را در نگاه این کودک جست‌وجو می‌کند و شوق در چشم‌هایش تلاءلو می‌یابد و طفلی به نام عباس شیر شهامت می‌نوشد و به ماه می‌فهماند که شباهتش با پیامبر(ص) را به رخش می‌کشد و به کوه نشان می‌دهد که استواری را باید از او فرا گرفت.

بوی لبخند، بوی سیب تبسم عطر گل‌های سبز بهشتی می‌تراود؛ اطلس سرخ لبخند بر گونه روشن ماه، خانه مرتضی مانند عرش معلی می‌شود، امروز است که بار دیگر چشم‌های علی اوج محراب رویش، رنگین کمانی‌ترین اشک‌های مناجات، شکرانه‌های دلش را در آبی‌ترین آسمان می‌سراید.

غنچه نه گلی که بهار از حضورش طراوت گرفته است اندوه را از دل فاطمه می‌زداید و خورشید در سایه مهربانیش در خلوت آسمانیش آرامشی محض پیدا می‌کند.

برادر در آغوش گرم برادر، راز مگوی وفاداری و شعر جانبازی خویش را واژه واژه می‌سراید، این سرود همیشه نغمه قدسیان است که به عرش می‌رسد و مصطفی را جان نثاری است که مدحش را خدا گفته.

آلاله نو دمیده چیدن دارد و آواز فرشتگان شنیدن دارد چرا که شعبان است و یک ماه و دو آفتاب آن دیدنی است و ید بیضای عباس به مانند موسی حق نوشته‌ای است با خطی از نور که در درگاه جنت الاعلی می‌درخشد.

این نوشته در عمومی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.