تو اوج فشار این چند روز یه سی دی قدیمی از علیرضا افتخاری تو ماشین پیدا کردم. اصلا رو مودش نبودم که گوش بدم ولی اولین آهنگش این بود:
زندگی چیست؟ خون دل خوردن
زیر آوار آرزو مردن
رسم دورنگی آیین ما نیست
هر دو یکرنگ است روز و شب من
امروز هم در حالی که کتاب دستم بود و فقط نگاش می کردم و حتی 1 خط هم نتونستم بخونم یکی از دانشجوها مسج زیر رو فرستاد:
من و خدا سوار یه دوچرخه شدیم. من اشتباه کردم و جلو نشستم و خدا عقب. فرمان دست من بود و سر دوراهی ها دلهره مرا می گرفت؛ تا اینکه جایمان را عوض کردیم. حالا آرام شدم و هر وقت از او می پرسم که کجا می رویم، بر می گردد و با لبخند می گوید: تو فقط رکاب بزن.
نمی دونم حکمتشون چی بود ولی مطمئنم حتما آیه هستن، نشونه هایی از طرف اونکه باید حواسم بیشتر بهش باشه. حواسمو مطمئنا بیشتر بهش جمع می کنم ولی فقط و فقط ازش می خوام خودش کارمو درست کنه. متاسفانه تمام کارهام به هم گره خورده!!! اصلا احساس رضایت از حال و روز فعلیم ندارم. نمی دونم چرا به اینجا رسیدم ولی می دونم که همه تلاشمو کردم و دیگه راه برگشت ندارم. امیدوارم خودش مسیر جلوی راهمو روشن کنه. دعام کنید…
-
مطالب اخیر
دیدگاههای اخیر
- admin1 در سوابق و فعالیت ها
- علبخانی هستم سالن شاهین شهر در سوابق و فعالیت ها
- admin1 در تماس با من
- حمید فتاحی در تماس با من
- admin1 در سوابق و فعالیت ها
آمار سایت